جدول جو
جدول جو

معنی ابوالعباس مرسی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالعباس مرسی
(اَ بُلْ عَبْ با)
مرسی. یکی از شیوخ اهل طریقت و زاهدی مشهور. گویند: یعقوب بن یوسف بن عبدالمؤمن مقیسی پس از کشتن برادر خود از کرده پشیمان گشت و طالب شیخی شد که خود را تسلیم وی کنداو را به شیخ ایوب بن شعیب بن حسن حوالت کردند یعقوب کس بطلب او فرستاد شیخ اطاعت اولوالامر را متوجه مراکش گشت لکن خبرداد که حکم الهی چنان است که من به تلمسان درگذرم و چون بتلمسان رسید بیمار شد و مرگ او فرارسید و رسول یعقوب را گفت که گشاد کارتوابوالعباس مرسی است و همانجا درگذشت. یعقوب قاصدی به ابوالعباس گسیل کرد و التماس حضور وی کرد و ابوالعباس به مراکش آمد. و به روز دیدار، یعقوب امر داد تا خروس بچه ای را بخبه بکشتند و خروس دیگر را بطریق شرع تزکیه کردند و هر دو را پخته نزد ابوالعباس نهادند و ابوالعباس خروس به خبه مرده را بخادم نمود و گفت آنرا برگیر که مردار است و از دیگری بخورد و آن کرامت سبب مزید ارادت یعقوب گشت. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 404 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مروزی. جعفر بن احمد. یکی از مؤلفین در علوم عدیده. کتب او سخت عزیز و جلیل است. و او اوّل کس است که در مسالک و ممالک کتاب کرد. وفات وی باهواز بود و کتب او را پس از وی به سال 274 هجری قمری به بغداد برده در طاق حرّانی بفروختند. او راست: کتاب المسالک و الممالک، کتاب الاداب الکبیر، کتاب الاداب الصغیر، کتاب تاریخ القرآن لتأیید کتب السلطان، کتاب البلاغه و الخطابه و کتاب الناجم
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
مروزی. سیوطی در کتاب الاوائل گوید: اول من تکلم بالعراق (کذا) فی بلده مرو فی احوال الصوفیه و کان فقیها محدثا اماماً ابوالعباس المروزی شیخ التصوف فی زمانه. مات سنه ثلثمائه. ظاهراً صاحب این ترجمه ابوالعباس احمد بن محمد بن مسروق است. رجوع به ابوالعباس مسروق شود
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ)
احمد بن محمد بن احمد بن محمد خرقی، مکنی به ابوالعباس. از اهل اصفهان بود. او از ابوعلی حسن بن عمر بن یونس حافظ اصفهانی حدیث کرد و سمعانی در اصفهان کتاب اربعین ابوعبدالرحمن سلمی را، بروایت او از ابن یونس و او از سلمی به نزد او خوانده است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
احمد بن محمد مرسی لغوی. وفات در حدود سال 460 ه. ق
لغت نامه دهخدا